عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



درود بر شما بازديدكننده گرامی به وبلاگــــــ قصر کـاغذی1 خوش آمديد .لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگـــــــ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگـــــــ ياري رسانيد . براي سريع تر رسيدن به مطلب مورد نظر از قسمت موضوعات استفاده كنيد همچنين ميتونيد به آرشيو مراجعه كنيد... باتشکر ازشمابازدیدکننده گـــــــــرامــــی مدیروبلاگــــــــ:sadghi

امتیاز شما به قصرکـاغذی1 ؟؟؟

فانی بافت" >فانی بافت


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1942
بازدید دیروز : 1298
بازدید هفته : 3329
بازدید ماه : 11208
بازدید کل : 655814
تعداد مطالب : 4911
تعداد نظرات : 1190
تعداد آنلاین : 1



آخرین آپدیت وبلاگ شنبه 1393.8.17

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 1942
بازدید دیروز : 1298
بازدید هفته : 3329
بازدید ماه : 11208
بازدید کل : 655814
تعداد مطالب : 4911
تعداد نظرات : 1190
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 4911
:: کل نظرات : 1190

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 20

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1942
:: باردید دیروز : 1298
:: بازدید هفته : 3329
:: بازدید ماه : 11208
:: بازدید سال : 341113
:: بازدید کلی : 655814

RSS

Powered By
loxblog.Com

,,,نـغمه ای از یـخ و آتــــش,,,

فریادعشق...
جمعه 28 بهمن 1385 ساعت 1 قبل از ظهر | بازدید : 813 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

                                        

اگـــــه عــشقــــی نـبــــــاشــــــه آدمـــــی نــــیست...

 

 

اگـــــه آدم نبــــــاشــــــــه زنــــــدگــــی نــــیست...

 

 

نپــــرس از مــــن چــه آمــــد بر سر عشـــــــق...

 

 

جــواب مـــن بــه جــز شـرمندگی نـــیست...

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: فریادعشق... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قــصــــــــه بــــــــــــــارون...
شنبه 22 بهمن 1385 ساعت 9 بعد از ظهر | بازدید : 575 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

  تک و تنها تو خیابون به زیر نم نم بارون
باز به یاد تو می افتم حرفائی که با تو گفتم
گفتم عشق من یه کوه تو ببین چه با شکوه
عشق تو مثل سراب عمر کوتاه حباب عمر کوتاه حباب
عشق من شعر و شرابه عشق تو نقش بر آبه
عشق تو یک گل زرده دستهائی که سرد سرده
عشق من مثل جنونه آبی رنگ آسمونه
عشق یک ماهی به دریاست عشق من ببین چه زیباست
عشق تو عکسای پاره نامه های نیمه کاره
حرفائی که ناتمومه میدونم که بی دوومه
عشق من سادست و آسون پاک و تازه مثل بارون
عشق
من جنس بهاره توی قلبم موندگاره...

 

 

 

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: قــصــــــــه بــــــــــــــارون... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نگاهی به کتاب زندگی نامۀ بهروز وثوقی...
جمعه 21 بهمن 1385 ساعت 9 بعد از ظهر | بازدید : 768 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

                                               

اين‌روزها همانطور که خوانده و مي‌دانيد و خبردار شده‌ايد، کتاب زندگي‌نامۀ «بهرزو وثوقي» بازيگر توانا و مشهور سينماي ايران، بعد از مدت‌ها انتظار چاپ و منتشر شد. کتاب به نثر و نوشتار «ناصر زراعتي» است که خود دستي در داستان‌نويسي معاصر و نقد فيلم دارد.

برخلاف بازيگران سينماي اروپا و آمريکا که در مرحله‌اي از زندگي، به نوشتن بيوگرافي و شرح جزيياتي از زندگي و فعاليت‌هاي هنري خود مي‌پردازند، متاسفانه در ايران ايده و يا فکر اينکه هنرمندان نيز شرح حال و زندگي‌نامه‌اي از خود بنويسند و بگذارند، نبوده و نيست.

 گرچه سابقۀ آشنايي ايرانيان با مقولۀ فيلم و سينما به دوران مظفرالدين‌شاه قاجار مي‌رسد، و علاقه‌اي که مي‌دانيم از همان آغاز براي ساختن فيلم و آموزش هنر بازيگري وجود داشته و حافظۀ تاريخ سينماي ايران که نام صدها هنرمند را در خود دارد...

 

لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید...

 

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: نگاهی به کتاب زندگی نامۀ بهروز وثوقی... , ,
:: برچسب‌ها: roya , t , m , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
مسیح در یک نگاه...
دو شنبه 17 بهمن 1385 ساعت 1 قبل از ظهر | بازدید : 960 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

                                                                                   

 

پیش فرض شاخه هاي سه گانه مسيحيت...

پرسش:

سه‌ شاخة‌ مسيحيت‌ ارتدوكس‌، كاتوليك‌ و پروتستان‌ را بيان‌ كنيد كه‌ چه‌ تفاوت‌هايي‌ دارند؟

پاسخ:

مسيحيت‌ به‌ سه‌ فرقة‌ بزرگ‌: كاتوليك‌، ارتدكس‌ و پروتستان‌، نيز فرقه‌هاي‌ كوچك‌تري‌ تقسيم‌ شده‌ كه‌ اولين‌ تجزية‌ آن‌ تشكيل‌ كليساي‌ ارتدكس‌ است‌ .
ارتدوكس‌: لفظ‌ اوتدوكس‌ يوناني‌ و به‌ معناي‌ درست‌ اعتقاد است‌ و مخصوصاً در مورد پيروان‌ ايمان‌ مسيحي‌ طبق‌ اعتقاد نامه‌ها و اعتراف‌ نامه‌هاي‌ فرقه‌هاي‌ بزرگ‌ مسيحي‌ به‌ كار مي‌رود، ولي‌ به‌ عنوان‌ وصف‌ خاص‌، به‌ پيروان‌ كليساي‌ اوتدوكس‌ شرقي‌ اطلاق‌ مي‌گردد. كليساي‌ اوتدوكس‌ ؛ يعني‌ جامعة‌ مسيحيت‌ سنتي‌ و مستقيم‌ العقيده‌.
كاتوليك‌: كاتوليك‌ به‌ معناي‌ كلي‌ و عموي‌ است‌ و در اصطلاح‌ ديني‌ مسيحي‌، در مورد كليساي‌ عام‌ و جامع‌ گفته‌ مي‌شود ؛ نيز در مورد كليساي‌ منشعب‌ نشدة‌ قديم‌ و كليساي‌ غربي‌ منشعب‌ شده‌. كليساي‌ منشعب‌ شده‌ شرقي‌ به‌ نام‌ ارتدوكس‌ و منشعب‌ شده‌ غربي‌ به‌ نام‌ كاتوليك‌ شناخته‌ شده‌ است‌.
آغاز و عوامل‌ انشقاق‌ : در آغاز كه‌ كليسا به‌ دو بخش‌ ارتدوكس‌ و كاتوليك‌ تقسيم‌ شد، به‌ دو جهت‌ بود...

لطفابه ادامه ی مطلب مراجعه کنید...

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: مسیح در یک نگاه... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
چی میشد...
یک شنبه 16 بهمن 1385 ساعت 5 بعد از ظهر | بازدید : 839 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

عشق من تموم آرزوی من چی می شه یه بار نگاه کن تو چشام
آخه چشمام میتونن بهت بگن که من از تو جز تو چیزی نمیخوام

هر کسی تو چشم من خیره بشه غم تنهاییم رو باور میکنه
آرزومه که یه روز چشم من تو رو با من آشنا تر بکنه


اگه تو یه روزی مال من بشی میرسم به قله ی آرزوهام
به خدا اگه تو مال من بشی دیگه من از خدا هیچی نمیخوام


چی می شد اگه می شد یه روزی عاشقم بشی
آرزوهام میمیرن اگه تو مال من نشی


وقت دیدار دلم رو به زیر پاهات میزارم
نمیدونی که چقدر می خوام بگم دوستت دارم


وقتی لبخند میزنی وجودم رو آب میکنی
وقتی از خودت میگی بدی ها رو خواب میکنی


چی می شد اگه می شد یه روزی عاشقم بشی
آرزوهام میمیرن اگه تو مال من نشی

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: چی میشد... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رویا...
یک شنبه 16 بهمن 1385 ساعت 5 بعد از ظهر | بازدید : 577 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

رویا فقط تو بودی
با من مهربون
جای تو بین ابراست
عرش آسمون
رویا دلم می گیره
وقتی تو نیستی
بیا واسه همیشه كنارم بمون

رویا جونم، مهربونم، بیا قدرتو می دونم
بی تو تنهام بیا رویا، بیا ماه آسمونم
رویا جونم، همزبونم، بیا ای آرام جونم
تك و تنها بی تو رویا من نمی تونم بمونم

رویا، رویا
رویا، رویا

كاش می شد كه از لب تو گل بوسه ای بچینم
پای صحبتهای گرمت
عاشقونه من بشینم
صورت ناز تو رو من
همیشه تو خواب می بینم
بیا رویا نازنینم
تا تو باشی همنشینم
تا تو باشی همنشینم

رویا جونم، مهربونم، بیا قدرتو می دونم
بی تو تنهام بیا رویا، بیا ماه آسمونم
رویا جونم، همزبونم، بیا ای آرام جونم
تك و تنها بی تو رویا من نمی تونم بمونم

رویا، رویا
رویا، رویا

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: برچسب‌ها: m , r , s , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
وداع...
پنج شنبه 13 بهمن 1385 ساعت 11 بعد از ظهر | بازدید : 931 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

اگه از من تو بپرسی رنگ عاشقی چه رنگه من میگم رنگش سیاهه اما باز واسم قشنگه
 تو همونی که میگفتی همیشه پیشم میمونی چرا قلبمو شکستی چرا از من گریزونی
 باور نداره قلبم وقت وداع رسیده انگار که غم آتشی بر پیکرم کشیده بر پیکرم کشیده
دونه دونه روی ناودون قطره های سرد بارون بی تو اما یه کویرم تو نباشی من میمیرم
 قطره قطره چکه چکه اشک آسمون میباره گله دارم از خداوند اگه باز تو را نیاره
  توی خوابم نمیدیدم که یه روز از تو جدا شم چرا قسمت من این بود که گرفتار تو باشم
نمیدونی که جدائیت واسه من معنی درده خونه بی تو مثل زندون خونه بی تو سرد سرده.

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: وداع , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ماجرای علی کریمی با دخترک گل فروش...
دو شنبه 10 بهمن 1385 ساعت 9 بعد از ظهر | بازدید : 831 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

 

هیچوقت یادم نمی‌رود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی می‌کردم. وقتی به چراغ قرمز ۱۸۰ ثانیه‌ای‌اش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگ‌های معمولم در مورد چراغ قرمز‌ها و ترافیک‌های تهران را زمزمه می‌کردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال می‌گیری» چند قدم آن طرف‌تر دخترک گلفروش با شاخه‌های لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه… خواهش می‌کنم». جمله‌اش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی را از من دیدند بی‌خیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناری‌ام.


رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشین‌ها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچه‌ها… بچه‌ها بیایین علی کریمیه… بازیکن پرسپولیس…» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بی‌اختیار سرم را چرخاندم تا عکس‌العمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنباله‌دار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آن‌ها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچه‌ها هنوز بی‌خیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشین‌های پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
کاپیتان پرسپولیسی‌ها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس می‌فروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گل‌های لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. برایم عجیب بود. مگر می‌توان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمی‌دانست چکار کند و بالا و پایین می‌پرید. کریمی که دیگر نمی‌دانست چکار کند، با صدایی خش‌دار گفت: «بچه‌ها باید بروم سر تمرین. دیرم شده.» خداحافظ… خداحافظ» کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیه‌ای علی کریمی… کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند…


 

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: ماجرای علی کریمی... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , منبع گرگانیها , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روزگار من...
دو شنبه 10 بهمن 1385 ساعت 2 بعد از ظهر | بازدید : 859 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

رو میکنم به آینه رو به خودم داد میزنم.

ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم.

رومیکنم به آینه من جای آینه میشکنم.

رو به خودم داد میزنم این آینه ست یا که منم...

 

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: روزگار من... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حرف دل من...
دو شنبه 10 بهمن 1385 ساعت 2 بعد از ظهر | بازدید : 725 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

گوش اگر گوش تو بود.

ناله اگر ناله ی من.

آنچه که به گوش تو نمیرسد...

بی شک ناله ی من است...

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: حرف دل من... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قصرکاغذی...
یک شنبه 9 بهمن 1385 ساعت 9 بعد از ظهر | بازدید : 713 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

حیف که اون روزهای خوب خیلی زود تموم شدن

با یه چشم بهم زدن همشون ویرون شدن

ما میخواستیم یک شبه ره صدساله بریم

برای لبهای عشق شعر خوشبختی بگیم

من و تو تنهای تنها واسه ی امروز و فردا

یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم ...

میخوام اینو بدونی دل من مرده دیگه

توی سینه زدنو از یادش برده دیگه

دیگه اون روزها گذشت همه ی خاطره ها

دست سنگین سکوت پل سرد بین ما

من و تو تنهای تنها واسه ی امروز و فردا

یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم ...

دیگه حتی اسم من بالبات ناآشناست

سرنوشت عشقمون بازیه دست خداست

برای برگشت ما دیگه خیلی دیر شده

سرنوشت من و تو به غمی زنجیر شده...

من و تو تنهای تنها واسه ی امروز و فردا

یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم ...

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: قصرکاغذی... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , , , پاکسیما/اندی/// ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
فریاد زیر آب...
یک شنبه 9 بهمن 1385 ساعت 4 بعد از ظهر | بازدید : 741 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

ضیافت های عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار..
خوشا پیداشدن در عشق برای گم شدن دریا...
چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب...
چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب...
خوشا عشقو خوشا خون جگر خوردن خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن...
اگر خوابم اگر بیدار اگرمستم اگر هوشیار مرایارای بودن نیست تویاری کن مرا ای یار...
تو ای خاتون خواب من ؛من تن خسته رو دریاب...
مرا همخانه کن تاصبح نوازش کن مرا در خواب...
همیشه خواب تو دیدن دلیل بودن من بود  چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود...
نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب آمدی ای عشق...
خوشا خود سوزی عاشق مراآتش ندی ای عشق...
خوشا عشقو خوشا خون جگر خوردن خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن...

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 ... 400 401 402 403 404 ... 410 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: فریاد زیر آب... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0