|
|
|
|
|
|
,,,نـغمه ای از یـخ و آتــــش,,,
|
|
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 2267 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 644 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
یکی از راه می رسه اونکه با عشق آشناست برای تنهاییام هدیه دست خداست انگار از جاده میاد بوی خوب دامنش دلیل بودن من لحظه رسیدنش آشنای من بیا دل من تاب نداره چشم من انتظار روز و شب خواب نداره باصدای خنده هاش تو گوش زنگ می زنه حسرت بودن اون سینمو چنگ می زنه یکی از راه می رسه اونکه با عشق آشناست برای تنهاییام هدیه دست خداست انگار از جاده میاد بوی خوب دامنش دلیل بودن من لحظه رسیدنش چشم من به راه اون روز شب به جاده هاست وقتی از راه برسه بهترین وقت دعاست کی میاد اون روزی که مهربون من بیاد اونکه با اومدنش انتظارم سر بیاد آشنای من بیا دل من تاب نداره چشم من انتظار روز و شب خواب نداره باصدای خنده هاش تو گوش زنگ می زنه حسرت بودن اون سینمو چنگ می زنه یکی از راه می رسه اونکه با عشق آشناست برای تنهاییام هدیه دست خداست انگار از جاده میاد بوی خوب دامنش دلیل بودن من لحظه رسیدنش
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
پاکسیما ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 672 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
چرا انسانها بعضی از کارهارو با اینکه میدونند اشتباهه، بازم انجام میدهند؟
چرا بعضی از دردها لذتش انقدر زیاد که انسان دلش نمیخواد از خودش دورشون کنه؟
چرا عشق همیشه با غصه همراهه؟ ولی با تمام غمهاش، انسان دوست نداره ازش دوری کنه؟
نمیدونم! این چراها مغز منو خیلی مشغول خودشون کردند!
ولی بازم با اینکه میدونم درد و غم و صبر و تحمل زیادی در پیش رو دارم، اصلا دلم نمیخواد از خودم دورش کنم!
دردها، غصه ها، گریه ها، ناراحتی ها، همشون رو به جون میخرم چون با تمام سختیهاش، لذت عشق ورزیدن غیر قابل توصیفه!
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
عشق ورزیدن ... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 615 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
اگر روزی رسد دستم به دامانت، کنم جان را به قربانت!
ولی بی لطف و احسانت چگونه شوم ناخوانده مهمانت؟ چگونه؟
تو معبود معنی بگذار داد از دل بگیرم، پناهم ده که بر سقف حرم منزل بگیرم!
تو دریایی و من تنها غریق مانده در باران، تو فانوس رهم شو تا ره ساحل بگیرم!
در این بازار بی مهری به دیدار تو شادم، تو شادم کن که سوز غم برآمد از نهادم!
تو میگفتی صدایم کن ز سوز سینه هر شب، صدایت میزنم اما رسی آیا به دادم؟
کمک کن تا ابد تنها به تو عاشق بمانم، ز کوی عاشقی شعر خوش ماندن بخوانم!
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
بازاربی مهری... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
پاکسیما ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 729 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
گاه باید برای سیراب شدن تشنه ماند
گاه باید برای بدست آوردن چیزهایی را از دست داد
گاه باید برای زندگی کردن مرد
گاه باید برای عشقها تنفر داشت
گاه باید برای ماندن رفت
گاه باید برای دیدن چشمها را بست
گاه باید برای حرف زدن سکوت کرد
گاه باید برای نتهای موسیقی گریه کرد
گاه باید در آسمان به جای آفتاب ابر دید
گاه باید در جمع تنها ماند
گاه باید بجای جنگ صلح کرد
و گاه باید لحظه ها را شمرد
پن: و من نیز همواره لحظهها را میشمارم!
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
گاه... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
پاکسیما ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 696 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
دوباره لحظه دیدار داره نزدیک میشه!
خدای من مثل همیشه اضطراب دارم، چقدر دلم براش تنگ شده.
اصلا حواسم سر جاش نیست، همش دارم روزشماری میکنم!
انتظار خیلی بده، واقعا سخترین چیز انتظاره!
ای خدا هرچه زودتر این روزها رو هم بگذرون تا لحظه دیدار ما زودتر برسه!
دیگه چیزی نمونده، لحظه دیدار نزدیک است...
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
لحظه دیدار ... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
پاکسیما ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 782 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
کسی برای منو تو دلش نسوخت، دستهامون از هم جدا، دستهای سرد!
کسی برای آخر قصه ما، واسه مرگ عشقمون گریه نکرد!
اشک عاشق دیدنی نیست، همه حرفها گفتنی نیست،
رفتی اما عشقت هرگز، دیگه از یاد رفتنی نیست!
گاهی وقتهاست که سکوت، مثل یه عشق یه حس دوست داشتنیه!
گهی وقتهاست که نگاه، بیشتر از هزار تا حرف گفتنیه!
کار تو اشک منو شمردنه، دلو پس گرفتنو سپردنه!
کار من همیشه از تو گفتنه، دل من محکوم به شکستنه!
گفتی بگو عشق و بیمار کیستی؟
من عاشق توام، تو بگو یار کیستی؟
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
قصه ما... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
پاکسیما ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 6 بعد از ظهر |
بازدید : 2563 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
Madonna - Lucky Star
You must be my Lucky Star تو باید ستاره خوشبختی من بشی
'Cause you shine on me wherever you are چون تو هر کجا که باشی بر من می درخشی
I just think of you and I start to glow من فقط به تو فکر می کنم و شروع به درخشیدن می کنم
And I need your light و من به روشنایی تو نیازمندم
And baby you know و عزیزم تو می دونی :
Chorus:
Starlight, starbright first star I see tonight روشنایی و درخشش اولین ستاره ای که امشب می بینم
Starlight, {starbright} make everything all right روشنایی و درخشش تو همه چیزو درست می کنه
Starlight, starbright first star I see tonight روشنایی و درخشش اولین ستاره ای که امشب می بینم
Starlight, {starbright} yeah روشنایی و درخشش تو ، بلــه
You must be my Lucky Star تو باید ستاره خوشبختی من بشی
'Cause you make the darkness seem so far چون تو تاریکی رو بنظر خیلی دور می کنی
And when I'm lost you'll be my guide و وقتی من گم میشم تو راهنمای منی
I just turn around and you're by my side من فقط چرخی در اطراف می زنم و تو کنار منی
(chorus)
Come on shine your heavenly body tonight عجله کن ، بدن آسمانی (مقدس) خودتو امشب بتابون
'Cause I know you're gonna make everything all right چون من می دونم تو داری همه چیزو رو به راه می کنی
You may be my lucky star تو شاید ستاره بخت من بشی
But I'm the luckiest by far ولی من به مراتب خوش اقبال ترینم
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
ترجمه شعر آهنگ های مدونا ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 5 بعد از ظهر |
بازدید : 690 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
توي راه عاشقي فرصت ترديدي نيست
ميدوني تو قلب من نقطه ي تزويري نيست
گريه ي شبونه رو جز تو كه تسكيني نيست
مثل اين شكسته دل هيچ دل غمگيني نيست
تو چه ديدي كه بريدي تو ز هم پاشيدي
تو چه بيهوده ز من رنجيدي
به چه جرمي چه گناهي تو منو سوزوندي
غم عالم به دلم كوبوندي
به تو نفرين دل عاشق دل زار
تو منو غرق خجالت كردي
منه آزاده ي مغرور و ببين
تو چطور بنده ي عادت كردي
به تو نفرين دل عاشق دل زار
تو منو غرق خجالت كردي
منه آزاده ي مغرور و ببين
تو چطور بنده ي عادت كردي
تو چه ديدي كه بريدي تو ز هم پاشيدي
تو چه بيهوده ز من رنجيدي
به چه جرمي چه گناهي تو منو سوزوندي
غم عالم به دلم كوبوندي
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
راه عاشقي ... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
پاکسیما ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 26 دی 1390 ساعت 9 بعد از ظهر |
بازدید : 768 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
این لباس عروس که با ۴۳٫۰۰۸ مروارید و کریستال در بخارست پایتخت رومانی تجهیز شده است و وزنی بیش از ۱۲ کیلوگرم دارد در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد.
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
لباس عروس ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 26 دی 1390 ساعت 9 بعد از ظهر |
بازدید : 1490 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟ با اینکه ممکن است اولین واکنشتان به اصطلاح آویزان شدن و سعی در برقراری ارتباط باشد …
وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟ با اینکه ممکن است اولین واکنشتان به اصطلاح آویزان شدن و سعی در برقراری ارتباط باشد، اما بهترین راهکار این است که واقعیت را بپذیرید و سعی کنید آن فرد را فراموش کنید.
“اگر ندیده بودمت، دوستت نمی داشتم. اگر دوستت نداشتم، عاشقت نمی شدم. اگر عاشقت نشده بودم، دلم برایت تنگ نمی شد. اما همه این کارها را کردم، می کنم و خواهم کرد.”
درد دوست داشتن کسی که هیچ علاقه ای در قلبش به شما احساس نمی کند، نابودتان می کند. شما هم کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد؟ پس احتمالاً با احساسات نومیدانه مربوط به آن آشنا هستید. وقتی فکر کنید که آن فرد دقیقاً همانی است که می خواهید، این احساسات قوی تر هم می شوند. بیشتر آدم ها با امید اینکه روزی بتوانند آن فرد را به دست بیاورند روزگار می گذرانند اما این امیدها هیچ وقت به واقعیت بدل نمی شوند و آنها را با چشمانی گریان و دلی پردرد بر جای می گذارند. عشق نافرجام را همه ما احتمالاً تجربه کرده ایم. منتظر وصال یک عشق شدن ممکن است شکستن قلبتان را به دنبال داشته باشد. با اینکه به نظر دشوار می آید اما فراموش کردن و ادامه زندگی بهترین کاری است که می توانید انجام دهید.
وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟
واقعیت را بپذیرید: وقتی عاشق کسی هستیم احساس می کنیم که آن فرد تنها کسی است که می تواند ما را شاد و خوشبخت کند. چیزی که نمی توانیم درک کنیم این است که هیچوقت نمی توانیم با کسی که دوستمان ندارد خوشبخت شویم. پس بااینکه ممکن است احساس کنید می توانید برای همه عمر به آن فرد متعهد باشید، اما فرد مقابل این احساس را به شما ندارد. پس به جای سعی و تلاش برای برقراری ارتباط با آن فرد سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که این عشق دوطرفه نیست و آن را فراموش کنید. دیگر وقت و فکر و انرژی بیشتری را صرف آن فرد نکنید. پذیرش این واقعیات باعث می شود بتوانید تمرکزتان را تغییر داده و اولین قدم برای فراموش کردن آن فرد را بردارید.
فراموش کنید: برهم خوردن یک رابطه عاطفی سخت ترین قسمت است. تا می توانید گریه کنید، بعد همه عکس ها و یادگاری هایی که او و زمانهای خوشی که با او داشتید را به یادتان می آورد، بیرون بریزید و از چیزها و جاهایی که شما را به یاد او می اندازد دوری کنید. درعوض رو به کارهایی بیاورید که مشغولتان می کنند، مثل گذراندن وقت با دوستانتان، انجام کارهایی که دوست دارید و از آن لذت می برید. این کار باعث می شود دیگر در مورد آن فرد خیالپردازی نکنید و به جنبه های دیگر زندگی هم نگاه کنید.
عاشق شوید: اگر کسی دوستتان ندارد ولی باز هم با شما مانده است مطمئناً خیلی از خودش مایه نمی گذارد. به جای آویزان شدن برای با او بودن، دست از عذاب دادن خودتان بردارید، دست از او کشیده و به زندگی خودتان برسید. به خودتان توجه کنید و به چیزهای غیرلازم نپردازید. با گذشت زمان یاد می گیرید که فراموش کنید و دوباره عاشق شوید.
عشق واقعی زمانی است که دو طرف بتوانند از نظر احساسی و ذهنی همه احساساتشان را با هم شریک باشند. این یک عشق سالم، متوازن و درست است. پس اگر به کسی ابراز عشق کرده اید و به نظر می رسد که او این احساس را به شما ندارد، دیگر عشق با ارزشتان را صرف او نکنید. با اینکه کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، اما یادتان باشد که این پایان دنیا نیست. با گذشت زمان با کسی آشنا می شوید که می تواند شاد و خوشبختتان کند و به همان اندازه دوستتان خواهد داشت.
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
برقراری ارتباط ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمعه 23 دی 1390 ساعت 1 قبل از ظهر |
بازدید : 719 |
نوشته شده به دست sadghi |
( نظرات )
نقدهای متفاوتی به شعر خیام می شود وارد کرد. خصوصاً در میان معاصرین، خیام هر جا شیفتگی در مخاطبش برانگیخته و لزوم دفاع بر نقاد واجب نموده هر کس به فراخور اعتقاد شخصی، رباعیات خیام را شرح کرده است.
این همه تردید به آنچه پیرامون خیام است نزد هیچ متفکر ایرانی دیده نمی شود. خیام حکیم، خیام فیلسوف، خیام ریاضی دان و خیام شاعر. منشأ همه ی این تردیدها از شعر خیام است. شعری که منسوب به خیام است. دفترهای شعری که امروز از خیام هست، بعضاً تکثری قابل ملاحظه دارد و این، تردیدها را در مورد خیام افزایش می دهد. هرچند که از مکتوبات حکمت و کلام به جا مانده از او هم می توان به این تردیدها رسید. خیام را در الهیات، تالی تِلوِ بوعلی می خوانند. هر چند که بعید به نظر می رسد که به مبانی حکمت مشاء، پایبند مانده باشد اما سوالات در کلام و الهیات را بر اساس حکم مشایی پاسخ می داده. این تفاوت اعتقاد و فعل در نجوم هم وجود داشته است. درست همان گونه که به «علم احکام نجوم» نیز معتقد نبوده ولی پرسش هایی از این دست را هم بر اساس "علم احکام نجوم" پاسخ می داده است. شاید در همه ی اعصار چنین متفکرینی وجود داشته باشند. این بیشتر جنبه ی معلمی دارد. پزشکِ استاد به دانشجویانش تمام اصولی که در تاریخ پزشکی است آموزش می دهد یا طلبه های جوان تحلیل های گوناگون حکمی و فقهی را از اساتیدشان فرا می گیرند اما در مورد خیام این موضوع تفاوت عمده ای دارد. شاید برای بررسی این تفاوت اندیشه و عمل نیاز به تحلیل روان شناختی و هم البته جامعه شناسانه باشد. روان شناختی از این نظرگاه که آدم های زیادی وجود دارند که علاقه مند به تشکیک پدیده ها دارند آنچه را می آموزند حتی وقتی آن آموزه در وجودشان رسوب کرد باز در آن شک می کنند. شاید همین حس شک مدرنیته را شکل داده باشد. این نتیجه گیری حاصل بحث کلامی و فلسفی از سنت و مدرنیته نیست. این تحلیلی روان شناسی می طلبد. آن چه دکارت به عنوان انسان مجرد مطرح می کند این که انسان این توانایی را دارد که مستقل و مجرد بدون هیچ پیش زمینه ای به پدیده های درونی و پیرامونش فکر کند از نظر روان شناسی شک است. تردیدی است که خیام آن را نو به نو در زندگی و آثارش نشان داده است.
خیام در میزان الحکمه (رساله فی الاحتیال مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منها) که موضوع آن مکانیک و وزن مخصوص اجسام است دیگر دچار تردید نمی شود این ویژگی علومی است که وابستگی به ریاضی و فیزیک دارد شاید هم این تردید وجود داشته و از این دست شنونده ی درخوری در زمان خیام نبوده است. تردید در پدیده هایی که حدوث آن ها مبنای طبیعی دارد مشکل است هر چند که انیشتین این تردید را در فیزیک نیوتن مطرح کرد و آن زمان که فیزیک کوانتوم در همان زمان حیاتش مطرح شد آن را باز یچه ای عنوان کرد. اما در مورد خیام با عنایت روح شاعرانگی مردم پارسی گو این تردیدها، برای همه قابل فهم است. پرسش هایی که مکرراً در شعر خیام یا منسوب به خیام دیده می شود از همین تردیدها حکایت دارد.
دارنده، چو ترکیب طبایع آراست
|
|
|
گر خوب نیامد این بنا عیب که راست؟
|
دوری کن در او آمدن و رفتن ماست
|
|
|
کس می نزند دمی در این معنی راست
|
ترکیب پیاله ای که درهم پیوست
|
|
|
چندین سر و پای نازنین و برو دست |
باز از چه سبب نکندش اندر کم و کاست
|
|
|
وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست؟
|
آن را نه نهایت نه بدایت پیداست
|
|
|
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
|
بشکستن آن روا نمی دارد مست
|
|
|
از مهر که پیوست و به کین که شکست
|
نقدهای متفاوتی به شعر خیام می شود وارد کرد. خصوصاً در میان معاصرین، خیام هر جا شیفتگی در مخاطبش برانگیخته و لزوم دفاع بر نقاد واجب نموده هر کس به فراخور اعتقاد شخصی، رباعیات خیام را شرح کرده است. آن جا که هدایت، رباعیات خیام را جمع آوری شرح را کرده بیش از آن که به مکتوبات دیگر خیام نظر داشته باشد آن چه منطبق با عقیده ی شخصی اش بوده را نزدیک به شعر و البته عقیده ی خیام دانسته. حتی در خیام هدایت رباعیاتی دیده می شود که در کمتر منبعی از منابع رباعیات خیام دیده می شود و این موج اداگونه از نظریات یک نفر که همیشه دست کم تا امروز در ادبیات ایران و جهان وجود دارد به چنین نقدهایی صرفاً به جهت تکرار بیش از حد قوّت می بخشد. در رباعی:
«دارنده چو ترکیب طبایع آراست باز از چه سبب فکندش از کم و کاست»
«گر خوب نیامد این بنا عیب که راست؟ وز خوب آمد خرابی از بهر چراست»
این تفاوت برداشت را به خوبی می توان مشاهده کرد. پیشتر مشخص است که این شیوه ی نشانه گذاری (نقطه، ویرگول، علامت پرس، تعجب و ...) دیری نیست که در فن کتاب فارسی رایج شده است پس حکم مقتضی به آمدن علامت پرسش در پایان مصراع چهارم وجود ندارد. اگر این فرض را بپذیریم در همین یک رباعی خیام از نظرگاه اعتقادی او می توان حرف های زیادی زد.
با فرض پذیرفتن علامت سوال در پایان مصراع ها، همان نظر شک و تردید خیامی، قوت می گیرد. سوالی که نمایان کننده ی آرایه ی تجاهل العارف در شعر خیام نیست همان تردید است و غیر از آن نیست اما فرض بگیرید که علامت پرسش در مصراع چهارم (وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست) در اصل نبوده باشد.و خیام پرسشی را مطرح می کند که خود در شعر به آن پاسخ می دهد این در شعر خیام شاهدی دیگری هم دارد:
هنگام سپیـده دم خروس سـحری دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
در مصراع "وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست" بدون علامت سوال دیگر معنای شک نمی دهد؛ «چرا» دیگر پرسشی نیست. «چرا» به معنای چگونگی و اصل معنای پرسشگری ذهن انسان خواهد بود، این که کنار هم آمدن خوبی و بدی، خرابی و آبادی برای این است که ذهن پرسشگر انسانی توأمان به تمایز بیندیشد. سوال مهمی که مطرح می شود تفاوت انسان و حیوان است گروهی معتقدند که انسان صاحب فکر و اندیشه است و حیوان نه. انسان خوب را از بد تشخیص و حسّ شرطی سازی در بسیاری مواقع دارد اما انسان توانایی تمیز خوب از خوب تر و بد از بدتر را دارد. این همان چیزی است که به توانایی مضاعف تفکر انسان موسوم است انسان می تواند در مورد چیزی که اندیشیده دوباره بیندیشد. آن را اصلاح، تثبیت و یا حتی کتمان کند.
صفحه قبل 1 ... 392 393 394 395 396 ... 410 صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
خیام... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|