عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



درود بر شما بازديدكننده گرامی به وبلاگــــــ قصر کـاغذی1 خوش آمديد .لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگـــــــ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگـــــــ ياري رسانيد . براي سريع تر رسيدن به مطلب مورد نظر از قسمت موضوعات استفاده كنيد همچنين ميتونيد به آرشيو مراجعه كنيد... باتشکر ازشمابازدیدکننده گـــــــــرامــــی مدیروبلاگــــــــ:sadghi

امتیاز شما به قصرکـاغذی1 ؟؟؟

فانی بافت" >فانی بافت


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3239
بازدید دیروز : 5312
بازدید هفته : 24167
بازدید ماه : 53414
بازدید کل : 698020
تعداد مطالب : 4911
تعداد نظرات : 1190
تعداد آنلاین : 1



آخرین آپدیت وبلاگ شنبه 1393.8.17

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 3239
بازدید دیروز : 5312
بازدید هفته : 24167
بازدید ماه : 53414
بازدید کل : 698020
تعداد مطالب : 4911
تعداد نظرات : 1190
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 4911
:: کل نظرات : 1190

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 20

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3239
:: باردید دیروز : 5312
:: بازدید هفته : 24167
:: بازدید ماه : 53414
:: بازدید سال : 383319
:: بازدید کلی : 698020

RSS

Powered By
loxblog.Com

,,,نـغمه ای از یـخ و آتــــش,,,

سرگردون...
جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 5 بعد از ظهر | بازدید : 750 | نوشته ‌شده به دست sadghi | ( نظرات )

از عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده
آهی از سر رسیدن نکشیده و کشیده
غم سرگردونی‌هام رو با تو عاشقانه گفتم
اسمی که اسم شبم بود با تو صادقانه گفتم
من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم
تو تموم طول جاده که افق برابرم بود
شوق تو راه توشه من اسم تو همسفرم بود

من دل شیشه‌ای هرجا هر شکستن که شکستم
زیر کوهبار غصه هر نشستن که نشستم
عشق تو از خاطرم برد که نهیفم و پیاده
تو رو فریاد زدم و باز خون شدم تو رگ جاده

من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم
من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم

نیزه نمباد شرجی وسط دشت تابستون
تازیانه‌های رگبار توی چله زمستون
نتونستن، نتونستن کینه من رو بگیرن
از من خسته خسته شوق رفتن رو بگیرن
حالا که رسیدم اینجا پر قصه برا گفتن
پر نیاز تو برای آه کشیدن و شنفتن
تو رو با خودم غریبه از غمم جدا می‌بینم
خودم رو پر از ترانه تو رو بی‌صدا می‌بینم

کی صدات رو داد به مهتاب، مهتاب رو کی برد از اینجا
اسمت رو کی داد به خورشید، خورشید رو کی برد تو ابرها
با من رهیده از خود یک ترانه همصدا شو
با من از زنجیر این شب همصدا شو و رها شو

من سرگردون ساده تو رو صادق می‌دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می‌دونستم...

این روزهـــــــــا همـه از قصـــر کـــــــــــــــــاغذی دیـــــــدن مـیـکنن شمــــــا چطــــــــور؟!؟

صفحه قبل 1 صفحه بعد



:: موضوعات مرتبط: سرگردون... , ,
:: برچسب‌ها: m , r , s ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 صفحه بعد